ولي هيچ کس از اين تحـــريم
به انـــدازه ي تحريـــمِ آمــــريکا صدايش در نيـــــامد و نـــــاله نــــزد!
ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍهیم ﺑﺎشیم ولی یادمان باشد که ﺁﺧﺮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﻄﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺭﻭﯼ سنگ ﻣﺮﻣﺮ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﯼ ﺧﻮﺍهیم ﺷﺪ!
آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را و دریایى که غرق نمی کند موسى را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ، سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند ؟
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی …
شعری که آیه الله العظمی محمدتقی بهجت قدس الله و روحه العزیز زیر لب زمزمه می کردند:
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظرسیصدواندی مرداست
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!
"اللهم عجل فی فرج مولانا اباصالح المهدی"
می گفتːحالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم. خوش باشم. از همه خوشگل ترباشم همه فقط به من نگاه کنن. دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد. خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ,به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم. نماز می خونم. روسری سر می کنم. حالا کو تا اون موقع!خیلی وقت دارم... بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده.بعد از تصادف حتی فرصت استغفار هم پیدا نکرد. |
ولي هيچ کس از اين تحـــريم
به انـــدازه ي تحريـــمِ آمــــريکا صدايش در نيـــــامد و نـــــاله نــــزد!
وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند آقا کجاست؟
اینو یه جا خوندم خیلی جالبه :
ارزش چادرم را زمانی فهمیدم
که راننده تاکسی مرا خانم صدا زد او را خانومی ...
ای کاش به اندازه ی استقلال و پرسپولیس هوادار داشتی
که شاید می آمدی این جــــــــــــمعه