۸ سال دوندگی گرد سفیدی بر چهره ات نشاند …
پیر شدی …
دیدم دیگر حتی نماز را هم نشسته می خواندی …
یحتمل زانوانت را در دوندگی های سفرها جا گذاشته ای …
در این سال ها خیلی ها زدندت !
برچسب ، تهمت ، افترا …
چرا که می دیدند تلاش ها و دوندگی های بی وقفه ات
کار را برایشان سخت و حتی ناممکن می کند …
می دیدند داری ذائقه ی مردم را نسبت به این جایگاه عوض می کنی ،
می دیدند اگر اینگونه پیش برود دیگر بر روی این صندلی جایی نخواهند داشت …
آری !
کم نگذاشتند از هر آنچه که در توان داشتند برای زدن کارهای خوبت …
و همین ها بود که کار را سخت می کرد ؛
اما هرچه که بود ، خوب و بد و سخت و زشت و زیبا ،
همه گذشت و تاریخ نشان خواهد داد که روسیاهی به ذغال خواهد ماند …
اعتراف می کنم که هیچ کسی تمام و بی مشکل نیست …
اما این را نیز اعتراف می کنم
که کارهای خوبت خیلی خیلی بیشتر از کارهایی بود که آسمان دلمان را مکدر کرد …
و همچنین خیلی خیلی بیشتر از کارهای خوب دولت های گذشته …
آری خاتمی و هاشمی را می گویم !
جناب احمدی نژاد !
رئیس جمهور دولت های نهم و دهم کشورم !
من هر انتقادی که به بعضی از کارهایتان داشته باشم اما بی چشم و رو نیستم …
بیخیال، خسته نباشی مردی با کاپشن بهاری …
بابت تمامی زحماتی که این سال ها برایمان ، برای ما و مملکتمان کشیدی …
سپاسگزارم و خدانگهدار …
نظرات شما عزیزان: