برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید : چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که
" نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد "…
نظرات شما عزیزان:
سلام :
خوبید من عاشق وب تو هستم راستی من یه وب جدید ساختم میای نویسنده ی ان بشی؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا بیا خسته شدم به همه گفتم هیچ کس نیامد تو بیا
خوبید من عاشق وب تو هستم راستی من یه وب جدید ساختم میای نویسنده ی ان بشی؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا بیا خسته شدم به همه گفتم هیچ کس نیامد تو بیا
سلام وب خییییییییییییییییییلی خووووووووووووووووووبی داری